به گزارش مشرق، «محمد یوسفی»، کارشناس مسائل بینالملل، طی یادداشتی به رمزگشایی از تاکتیک اخیر بایدن پرداخت.
متن این یادداشت را در ادامه بخوانید:
آنچه با مطالعه ادبیات سیاسی و علی الخصوص سیاست خارجه در ایالات متحده قابل برداشت است، مقوله فراحزبی بودن سیاست و سیاست خارجه در آمریکا است. بر این اساس رخدادهایی نظیر انتخابات و یا جابجایی قدرت و انتقال آن از دست جمهوری خواهان به دموکراتها را نمیتوان به منزله تغییر رفتار در زمینه سیاست کلان و یا یک شیفت پارادیمی و لزوما اتخاذ یک دکترین جدید از سوی دولت جدید در این کشور دانست و نباید چنین انتظاری از آن داشت. روسای جمهور در ایالات متحده بازیگرانی هستند که در چارچوب پاردایمها و دکترین های تعریف شده به ایفای نقش میپردازند.
بیشتر بخوانید:
یمن پیچیدهتر از آن است که بایدن فکر میکند
از این رو شاهد هستیم علی رغم اینکه جو بایدن در کارزارهای انتخاباتی خود به تغییر سیاست اتخاذی خود و از تغییر رویکرد بینالمللیاش نسبت به دولت ترامپ سخن میگفت و حتی بارها از لزوم برگشت به برجام سخن گفت ولی آنچه که شاهد آن بودیم فقط برگشت به معاهده آب و هوایی پاریس بود! و در عمل تا اینجای کار تغییر خاصی در نوع رویکرد او به مسائل جهانی نسبت به دولت قبل دیده نشده و بر همین اساس بود که تنها به فاصله زمانی ۳۷ روز پس از استقرار دولتش اقدام به انجام عملیات نظامی گسترده با هدف قرار دادن پایگاه نیروهای مقاومت در بوکمال و در نقطه مرزی اتصال بین سوریه و عراق کرد، تا مخابره کننده این پیام باشد که در عرصه سیاست قدرت سخت، چیزی از ترامپ کم ندارد و مجری همان میراث برجامانده از ترامپ به منظور برخورد سخت با محور مقاومت است.
بایدن همچنین یک هدف دیگر را از دستور حمله به منطقه مرزی بین عراق و سوریه دنبال میکرد و آن هدف چیزی نبود جز اعلام آمادگی برای قطع ارتباط محور تهران-بغداد-دمشق به منظور حفظ اسرائیل در قبال برخوردها و آسیبهای احتمالی در مواجهه با محور مقاومت و همچنین با انجام این حرکت میخواست تصویرگر این موضوع به تل آویو باشد که او همانند روسای سابق ایالات متحده پایبند به حفظ غشای امنیتی این رژیم است و در زمینه برخورد با عربستان نیز اگرچه شاهد انتشار گزارش پرونده قتل خاشقچی از سوی دولت ایالات متحده بودیم اما در عرصه عملی، واشنگتن همچنان خود را در کنار ریاض می بیند که نظیر آن در قضیه جنگ یمن به خوبی قابل مشاهده است.
در جایی که صراحتا از قرار داشتن دولت بایدن در کنار عربستان سخن گفت و همچنین علی رغم اعلام محدودیتهای اعلامی در مسئله فروش سلاح به ریاض دولت بایدن در زمینه لغو قراردادهای تسلیحاتی با سعودیها عملی انجام نداد و از طرفی در مسئله برجام نیز بر خلاف اعلام دولت جدید آمریکا آنچه که در عرصهی سیاست و در ساحت عملیاتی آن شاهدش هستیم ورود واشنگتن به برجام فقط یک ورود سیاسی به میز مذاکره کشورهای پنج بعلاوه یک است و همانطور که از سخنان مقامات آمریکایی هویداست ایالات متحده قصد لغو تحریمهای وضع شده توسط ترامپ را ندارد.
چرا که اساسا بایدن نشان داده است در این زمینه دنباله رو فشار حداکثری ترامپ و از طرفی دیگر دنباله رو سیاست باراک اوباما در قبال مذاکرات با جمهوری اسلامی است چرا که باراک اوباما هم پیشتر و در دوران ریاست جمهوری خویش این نکته را مطرح کرده بود که به دنبال آن است که با ایجاد یک توافق با جمهوری اسلامی قصد دارد مقدمات مذاکرات گستردهتر با جمهوری اسلامی را فراهم کند تا با گسترش برجام بتواند تهران را از یک کنشگر غیرعادی و برهم زننده نظم موجود که برخواسته از نقطه نظر آمریکایی ها در نظام بینالملل است به یک بازیگر عادی مبدل سازد.
از این رو چه از بایدن تعریف اوبامایی و دموکرات داشته باشیم و چه تعریفی جمهوری خواه و ترامپ گونه یا تلفیقی از این دو، بایدن قصد ندارد تا احیاگر توافق سال ۲۰۱۵ برجام باشد. بلکه بایدن قصد دارد با برگشت به برجام و ورود به یک سیاست و مدل تک چند قطبی، اتحادیه اروپا را در زمینه فشار به تهران بیشتر با واشنگتن همراه سازد چرا که سیاستی که از سوی ترامپ در دوره چهار ساله ریاست جمهوری اش در زمینه اجرای سیاست تک هژمونی آمریکایی در دنیا دنبال میشد باعث ایجاد فاصله با متحدین آن سوی اقیانوس اطلس برای واشنگتن شد.
از این رو بایدن سعی دارد با بکارگیری قدرت هوشمند برگرفته شده از ادبیات جوزف نای و با ترکیب و تلفیقی از قدرت سخت و نرم به مقابله با جمهوری اسلامی بپردازد و برهمین اساس ورود بایدن به مذاکرات هستهای نه به دلیل تغییر رفتار او نسبت به دولت جمهوری اسلامی بلکه بر پایه تلاشی برای نزدیکی بیشتر بین محور بروکسل- واشنگتن قابل تعریف خواهد بود، چرا که دولت بایدن به خوبی میداند که جمهوری اسلامی بدون لغو تحریمهای ایالات متحده حاضر به ادامه مذاکرات با واشنگتن نیست و از طرفی نیز دولت آمریکا قصد لغو تحریمهای ضد ایرانی را ندارد و در دیگر سو حتی اگر جمهوری اسلامی با وجود این تفاسیر قصد حاضر شدن پای میز مذاکره را داشته باشد باید بداند که مذاکرات بسیار پیچیده خواهد بود و میتواند علاوه بر فعالیتهای موشکی و نقش ایران در پشتیبانی محور مقاومت در منطقه، مباحث به اصطلاح حقوق بشری را نیز در بر گیرد.
با در نظر گرفتن این شرایط، ورود به میز مذاکرات از سوی جمهوری اسلامی تبعات بی شماری خواهد داشت که به نظر نمیرسد با توجه به شرایط موجود و رویکرد موجود ایالات متحده این امر نمیتواند تامین کننده منافع کشورمان باشد و حتی اگر در حالت خوشبینانه واشنگتن روی کاغذ لغو تحریم های ضد ایرانی را بپذیرد در ساحت عمل هیچ تضمینی برای اجرای آن وجود نخواهد داشت، کما اینکه تجربه مذاکرات لیبی با ایالات متحده نشان داد پس از توافق ظاهری بین مقامات دو کشور این ایالات متحده بود که از زیر بار تعهدات خود شانه خالی کرد دقیقا برخی از مسائل در طول تاریخ روابط بین الملل در حال تکرار هستند اما فقط در جغرافیایی متفاوت و ابعادی کمی و بیش متفاوت از این رو درباره لیبی که از سال ۱۹۷۹ فشارهای واشنگتن بر این کشور شروع شد و تحریم ها علیه این کشور وضع شدند که در سال های ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۳ و در نتیجه بکارگیری قدرت سخت و استفاده از استراتژی ترس حاصل از حمله نظامی واشنگتن به افغانستان و عراق، لیبی مذاکرات را به شکل جدی تری با آمریکاییها ادامه داد تا در سال ۲۰۰۴ که این کشور به پیمان منع گسترش سلاح های هستهای پیوست و بازرسان بازرسی های گسترده خود را در این کشور انجام دادند و برای از بین بردن سلاح های نامتعارف این کشور وارد عمل شدند این اقدامات همگی در زمانی رخ داد که معمر قذافی حاکم لیبی انتظار داشت در قبال پذیرش شروط واشنگتن شاهد لغو تحریمها علیه کشورش باشد، اما هیچ وقت همه تحریمها علیه این کشور لغو نشد.
حتی رویکرد قذافی به اروپا به منزله قرار دادن یک آلترناتیو و جایگزین مناسب برای کاستن از فشارهای بین المللی به منظور گسترش مناسباتش در عرصه بین المللی نیز فاقد نتیجه بخشی مناسب بود و همین شرکای اروپایی بودند که در کنار ایالات متحده با حمله به لیبی نام قذافی را از صحنه معادلات بینالمللی پاک کردند و کشوری را که جزء قدرتهای اقتصادی و نظامی آفریقا بود را مبدل به یک کشور چندپارچه نمودند که در حال حاضر جولانگاه ائتلافهای نظامی بین المللی نظیر ترکیه، عربستان، امارات و ...است. در حالیکه نه دیگر اقتصادی از آن باقی مانده نه امنیتی.
مذاکراتی که با هدف ارتقاء سطح اقتصادی لیبی شکل گرفته بود، منجر به فروپاشی این کشور شد، حال به نظر نمی رسد که آزموده را آزمودن، رویکرد عاقلانه ای باشد خصوصا که ایالات متحده در مذاکرات با جمهوری اسلامی نیز تکرارگر بدعهدیهای خود با لیبی و کره شمالی و... بود و از دهه هشتاد شمسی که مذاکرات ایران با کشورهای اروپایی و ایالات متحده شکل گرفت، هیچگاه در طی این دو دهه، مذاکرات باعث کاهش تنشها و استحصال نتیجه مطلوب نشد، بلکه پس از مقطعی آرامش نسبی، باعث تشدید تنش های بین طرفین شد که برجام ۲۰۱۵ هم از این قاعده مستثنی نبود و بعد از یک آرامش نسبی موقت، شاهد افزایش تنشها در سطحی بودیم که تا قبل از آن بی سابقه و کم سابقه بوده است.
تاریخ روابط ایالات متحده در بحث معادلات بین واشنگتن و کشورهایی که دارای منافعی متعارض با ایالات متحده بوده اند نشان داده است که موضع گیریها در این کشور فارغ از روسای جمهور و احزاب، حاصل پاردایمهایی همسو و نسبتا ثابت است که در طول برهههای مختلف زمانی تغییرات عمدهای را در آن شاهد نبودیم و روسای جمهور مختلف این کشور تنها مهرههایی با قابلیتها و استراتژیهای مختلف برای اجرای یک راهبرد کلان بودهاند. اوباما، ترامپ یا بایدن نمیتوانند علتی برای امید یا نا امیدی برای حل و فصل اختلافات واشنگتن و تهران باشند. جمهوری اسلامی بین مقاومت استراتژیک و تسلیم باید یکی را انتخاب کند.